تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2010/12
Loading...
~-.

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

سوژه اي به نام شهلا ...

درود
براي ما 8 ساعت دور از خانواده بودن هم دردآوراست ، اما او8 سال از زندگيش را در زندان بود.
در اين چند روز همه ما از اهالي مدافعان حقوق بشر شديم و از پشت كامپوتر هامون سينه را سپر ميكرديم كه" شهلا جاهد را نبايد اعدام كرد" و دم از انسان و انسانيت مي زديم ، حال اينكه....
شهلا جاهد يك شبه ، قاتل شد، هشت سال را در زندان سپري كرد و يك شبه، مقتول شد.
بين اين دوشب ،چيزي نزديك به هشت سال گذشت ،اما دريغ از اين خيل ميليوني مدافعان حقوق بشر كه حتي از پشت كامپوترهاشون سخني از شهلا به ميان بياورند. بودند انگشت شمار كساني كه انسان بودن را به درستي آموخته اند و هر از گاهي اين درد را فرياد ميزدند اما ...

اما درا ين چند روز مانده به مرگ شهلا ،همه ما نگران شهلا شديم ،برايش شعر سروديم، وبلاگهايمان را پراز نام شهلا كرديم وحتي اورا شهيد سبز خوانديم ،غافل از اينكه او در زمان يكي از سردمداران جنبش سبز به قتل محكوم شد .
واقعا جاي شرم دارد،عرق سرد بر پيشاني ام جاري مي شود كه بگويم اينبار نوبت شهلا بود كه سوژه من وما شود، تا شايد بوسيله او مرگ كساني را بخواهيم كه بوسيله سكينه محمدي خواستيم.
شهلا جاهد در بي خبري و بي نشاني مرد ،چون هيچكس شهلا را نشناخت ،واگر نبود ناصر محمد خاني شايد نام شهلا جاهد هيچگاه به ميان نمي آمد.پس زنده باد ناصر محمد خاني كه نامش نگذاشت تا شهلا ،بي نشان ترازاين بميرد.

مي گويند حقيقت بسان آينه اي تمام قد است كه ازدستان خدا به زمين پرتاب شده و تبديل به تكه ها ي بيشماري مي شود و هر انساني يك تكه را به نام حقيقت بر ميدارد و دركش از حقيقت همان تكه آينه ميشود.اما در اين چند روز همان تكه آينه را هم شكستيم تا اينكه دوباره باورمان بشود كه فرياد زدن را خوب ياد گرفته ايم.

شاد و سربلند باشيد

share/bookmark