تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2012/05
Loading...
~-.

۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

اینجا به غارت می برند، نام وطن را

اینجا هوای دردهامان  زیر صفر است

جنس تمام اشکهامان بکر ِ بکر است


اینجا به غارت می برند، نام ِ وطن را


گاهی فلسطین می شود، گاه چین و مصر است


اینجا فقط در نقشه ها ایران ِ من شد


یک ناکجا آباد در زندان ِ فکر است


بی خانه می مانند شیران و دلیران


جایی که صحبت از وطن، ترویج کفر است


صحرا به صحرا گشته، گلشن زار میهن


نوروز پر بست و خجسته عید فطر است


خون ها به دل ماند و چه خون ها بر زمین ریخت


اما دریغ از چهار و هفتی که  ز شکر است


تا این جماعت؛ غیرت از خاطر بریدند


سرها به دار از حکم ِ این بیگانه قشر است


هرروز سوگی تازه می آید زکویی


این کوی عمری بر لبانش سوگ، ذکر است

کیانی مه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

خون خدا ریخته با دست که آغشته شد!

بانگ برآمد ز وطن، وای خدا کشته شد

عالم و آدم همه در سوگ، بر آشفته شد


چون خبرآمد که کسی صاحب ِ این خاک نیست


ارزش ِ هرقطره ی نفت، قیمت ِ صد بشکه شد


وای که تن پوش کنید دشت و دمن از کفن


تا که بدانند چه ها بر سر این خفته شد


تا بدرند جامه  و از چهره روانند خون


خون خدا ریخته با دست که آغشته شد!


هرچه بنا کرد، رها کرد چو عمری نبود


تا که اجل آمد و چون اشهد او گفته شد


فاتحه سر باید یک سوره تلاوت بگشت


تا شب ِ هر جمعه که حلوای خدا پخته شد


از همه دنیا که کوتاه بگشت دست وی


شاه  ِ بر انداخته وحاکم ِ بی سلطه شد


کیست نداند به چه رنجی پی ِ خلقت بریخت!


او که بمردست و دو دستش ز جهان شسته شد


شد به جهان قال که میراث چه ماند به جای!


حال که او رفته ودعوا به سر ِ نطفه شد


بی ثمراز سلسله سالار ِ خدایان که دید!


چون علفی هرز که در ساقه ی یک بته شد


نیست کسی وارث ِ این تاج شهنشه نشان


قوم ِ خدا ناکس و یک تیره ی بی پشته شد


منتظران، منتظر ِ یک خبر از جمعه ای


نائب برحق خدا روی زمین جسته شد!

share/bookmark