تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2011/10
Loading...
~-.

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

ارزش نهادن به باورهای دیگر هم میهنان

 درود
چند چامه و نوشته از من در این وبلاگ بود که درونمایه نژاد پرستانه داشت.
با پوزش از همه کسانی که این پست ها مایه رنجشان شده بود،هر چند دیر ولی امروز22 پست از وبلاگ حذف شد
بیگمان نه سروده ای ونه نوشته ای به اینگونه در وبلاگ گذاشته نمی شود.
مذهب، دین و باورهای دیگر هم میهنان برای من ارزشمند خواهد بود، اگر سروده ای یا نوشته ای بود که از مذهب و دین سخن می گفت بی آنکه ازبرتری گروهی خاص سخن بگوید وباوری را نقطه سیبل سخن قرارندهد دلیل برزیر پا نهادن باورهای دیگران نیست، بویژه در شعر که همیشه ایهام جلوه افکنی می کند وبی گمان روی سخن خود دین نیست، بلکه رفتارهاییست که دین ابزاری می کنند.
چند پست دروبلاگ هست که شاید گمان رود با همان روال پیشن همسو می باشند که بیشک اینگونه نیست وبا موضوعات شخصی آمیخته شده اند.

پاینده ایران،پاینده ایرانی

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

انگار خدا خواب است و فاز می دهد لالایی شبانه


نه حال استبداد داریم و نه هوای آزادی

چرب شده است سبیل دمکراسی

و بوی استقلال تا حیاط خلوت همسایه رفته است

بگو که هوس نکند، آهِ یتیم در کار است

اینجا همان خراب شده تاریخ است، کریستف کلمبش آرزوست...

بگو که بسازند تندیسی از آزادی

طلوع مان اینجاست و در غروبی جعلی، گذرنامه هایمان مهر می خورد...

تا که یاد آوریم، نه خانه به دوش غربتیم و نه ساکن آبادی

کسی ز خجالت نخواهد مرد

آنجا که پرنده از پرنده می رمد و...

ستاره دست خورده شب است

انگار خدا خواب است و فاز می دهد لالایی شبانه

فرقی نمیکند از کدام قبله، ظهور مگسی ما را آرزوست...

کیانی مه

۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

سبز است آیین من و من سبز باور داشتم

باور نکن می میرد آن شوری که در سرداشتم

سبزاست آیین من و من سبز باور داشتم


در دست من یک تکه از پیراهن یوسف نبود


لیکن هزاران یوسف گمگشته یاور داشتم


باورنکن خاموش شد، این شعله سوزان شده


خاکسترم، درجان خود طوفان آذر داشتم


تا عرش میرفتم اگر بستند بالم در قفس


شوق پریدن از قفس، بی بال و بی پر داشتم


جا مانده بر لبهای من گر زخمهایی از سکوت


این کهنه زخم خورده را بر جان و پیکر داشتم


سر میشود حتی اگراین قصه با پایان من


باور نکن در یاد خویش، رویای دیگر داشتم


فریادهای خسته ام، میسازد از نو نغمه ای


من این سرود سبز را ناخوانده از بر داشتم


در راه جانکاهم  اگر یک دم مرا یاری کند 


برسرهوای رفتن از این خانِ، آخر داشتم

کیانی مه

share/bookmark