تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2010
Loading...
~-.

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

سوژه اي به نام شهلا ...

درود
براي ما 8 ساعت دور از خانواده بودن هم دردآوراست ، اما او8 سال از زندگيش را در زندان بود.
در اين چند روز همه ما از اهالي مدافعان حقوق بشر شديم و از پشت كامپوتر هامون سينه را سپر ميكرديم كه" شهلا جاهد را نبايد اعدام كرد" و دم از انسان و انسانيت مي زديم ، حال اينكه....
شهلا جاهد يك شبه ، قاتل شد، هشت سال را در زندان سپري كرد و يك شبه، مقتول شد.
بين اين دوشب ،چيزي نزديك به هشت سال گذشت ،اما دريغ از اين خيل ميليوني مدافعان حقوق بشر كه حتي از پشت كامپوترهاشون سخني از شهلا به ميان بياورند. بودند انگشت شمار كساني كه انسان بودن را به درستي آموخته اند و هر از گاهي اين درد را فرياد ميزدند اما ...

اما درا ين چند روز مانده به مرگ شهلا ،همه ما نگران شهلا شديم ،برايش شعر سروديم، وبلاگهايمان را پراز نام شهلا كرديم وحتي اورا شهيد سبز خوانديم ،غافل از اينكه او در زمان يكي از سردمداران جنبش سبز به قتل محكوم شد .
واقعا جاي شرم دارد،عرق سرد بر پيشاني ام جاري مي شود كه بگويم اينبار نوبت شهلا بود كه سوژه من وما شود، تا شايد بوسيله او مرگ كساني را بخواهيم كه بوسيله سكينه محمدي خواستيم.
شهلا جاهد در بي خبري و بي نشاني مرد ،چون هيچكس شهلا را نشناخت ،واگر نبود ناصر محمد خاني شايد نام شهلا جاهد هيچگاه به ميان نمي آمد.پس زنده باد ناصر محمد خاني كه نامش نگذاشت تا شهلا ،بي نشان ترازاين بميرد.

مي گويند حقيقت بسان آينه اي تمام قد است كه ازدستان خدا به زمين پرتاب شده و تبديل به تكه ها ي بيشماري مي شود و هر انساني يك تكه را به نام حقيقت بر ميدارد و دركش از حقيقت همان تكه آينه ميشود.اما در اين چند روز همان تكه آينه را هم شكستيم تا اينكه دوباره باورمان بشود كه فرياد زدن را خوب ياد گرفته ايم.

شاد و سربلند باشيد

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

بكوبان مشت آخر را


رها كن خود ازاين زنجير، بسوزان كاخ كافر را
بخشكان ريشه جهل و برويان ماه آذر را
دوباره سال را نوكن، ولي اينبار با آذر
قلم را سبزجوهر كن، خبرده يار وياور را
بگو ايران چو ويران گشت، بدست كينِ اهريمن
همه ياران بر دار و، نگه كن اشك مادر را
تهی کن سینه ازبغضت، توبشکن این سکوتِ سرد
كه اكنون ماه پيروزيست، تو بنشان تخم باور را
كه اكنون رزم را بايد، خموشي رسمِ شيران نيست
دومشتت را گره كن تا ببيني نورِ خاور را
به نور ايزدي شايد رهايي يابد اين ميهن
رها كن خود از اين عصيان، بكوبان مشتِ آخر را
 کیانی مِه
درود
در ماه آذر هستيم و به پيشواز روز دانشجو مي رويم، روز دانشجو  هميشه براي من يادآور يك وا‍ژه بوده و هست: فرياد
فريادي كه هميشه زده شده و هميشه بي پاسخ مانده است ...
فريادي كه دانشجو براي ستاندن حق در برابر جور و ستم سر داده و مي دهد....
فريا را بايد سر داد واينبار استوارتر و رساتر از پيشين!
براي من كه بغض را با چامه فرياد ميزنم اينار 16 آذربهانه اي بود تا  يادآوري شود  ما را كه حق دادني نيست بلكه گرفتنيست.
شاد و سربلند باشيد

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

سر از تنم گر جدا شود، سلام تازي نميكنم


سر از تنم، گر جدا شود، سلام تازي نميكنم

خداي صحراي مكه را به سجده راضي نمي كنم

اگر به دارم برندوباز ،به جرم از شك رهاشدن

به سرب داغم اگر كشند،نگه به قاضي نمي كنم

اگر به عرش خدا رسد ،تمام ملك وجلال من

به تن براي اداي نذر،لباس حاجي نمي كنم

به سر اگر آيدم نفس،وگركه آيد مرا بلا

براي اين قوم اجنبي ،فسانه سازي نمي كنم

اگر چه تكرار ميكنم ،تمام اين نقش كهنه را !

به روي اين صحنه ي خدا دوباره بازي نمي كنم
 کیانی مِه

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

هنوز خاك بر سرمان ، زيادش هم كم است

 درود

براي كوبيدن حقيقت خوب به آن حمله مكن،بد از آن دفاع كن.
(دكتر شريعتي)
اين روزها بيشتر ما مشق دمكراسي رو از اينترنت دانلود ميكنيم.
اين روزها بيشتر ما رگهاي غيرتمون باد ميكنه دريغ از اينكه ازروز نخست هم سوراخ بوده.
اين روزها در سازمان " ثبت احوال" جنبش آزادي خواهي ، دختران را روسپی (فاحشه) و مردان را بي ناموس نامگذاري مي كنند.
اين روزها ...
چند روزه كه توي اين جهان پنداری( مجازي) اينترنت يک رويدادي پيش آمده كه مرا به یاد داستان خانم امير ابراهيمي و پخش شدن آن فيلم مي اندازد ..يادم ميآید كه چگونه در چند روز آبروي دختري را برديم ،دانسته يا ندانسته.
برديم و برديم آبرويي را تا شايد  فرنودی(ثابت) شود كه هنوز خاك بر سرمان ، زيادش هم كم است.
همآنگونه كه در همين هفته گفتم 19 آبان سالروز "جانباختن" دكتر حسن فاطمي بود..اما دريغ ازنوشتاری كه دوستان  در اين جهان پنداری(مجازي) به" اشتراك" بگذارند ،دريغ از اينكه كسي یادداشتی بگذارد كه يادش گرامي،اما....
اما اين هفته رگ "غيرتمان" باد كرد كه چرا خانم اوتادي ميخواهد در فيلم "پايان نامه" نقش" ندا آقا سلطان را بازي كند .نه فيلمي ساخته شده نه اكران شده و نه بازي ايشان را در اين نقش ديديم....
آيا همه كارها و رفتارهاي ما درست و براي سرفرازي ايران و ايرانيست.؟
روي كدام همار( حساب) آبروي اين دختر را برديم به گمانكه اين فيلم هم ساخته شود و خانم اوتادي در اين فيلم بازي كند ،دگر چگونه دم ازساختن ايراني آزاد ميزنيم،هنگامیکه تاب ديدن و شنيدن سخن نا سازگار با خودمان را نداريم.
اينگونه كه ما رفتار ميكنيم همراستا با "حكومت"گام برمي داريم.،به چم (معنی)سركوب كردن ديدگاه نا سازگار.
من گمان ميكنم براي اينكه به سوی ايراني آزاد و سربلند پيش برويم هنوزهم خيلي كار در پیش رو داریم..
در پايان
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پابستی

گفتا شیخا هرآنچه گوئی هستم

آیا تو چنانچه می نمائی هستی؟

شاد و سربلند باشید
 

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

شايد اين جمعه بيايد چه كند !؟


شاید این جمعه بیاید! بیاید چه کند؟

خم ابروی مرا صاف کند؟

کوه البرز مرا قاف کند؟

دست در جیب، به لطف پدرش

خرج این مردم علاف کند؟

یاکه در منزل آقای الف!

دانه ای بمب اتم یافت کند؟

شاید این جمعه بیاید چه کند؟

منبری تازه به پا سازد و باز

نقد این حاجی حراف کند؟

بیش از این ها کند و از کرمش

بهر ما ، ثانیه اصراف کند؟

این که شد قصه صد غصه ما

باش تا ابلهکی .... فرش قرمز جلویش بافت کند
 کیانی مِه

 درود

نام کوه ،در بار نخستی که این سروده را گفتم ،نام یکی از کوههای  بختیاری(منگشت) بود که براین شدم تا البرز را جایگزین کنم.

شاد و سربلند باشيد

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

سفارت انگليس رابستم غافل از....

درود
19 آبان 1333
دكتر حسين فاطمي وزير امور خارجه كابينه دكتر مصدق در ميدان تير لشكر 2 زرهي تيرباران شد .

بسیاری گمان ميكنند مبارزه با زوربراي  ما  يك سوی بيشتر نداره و اونهم  مبارزه با اندیشه حاكم بر كشور و ايدئولوژي اونهاست .اما دريغ از اينكه بدونند براي ما مصدق ها و فاطمي هايي وجود دارند كه  همچون خاري در چشم  دشمنان ايران بودند خواه اين دشمن انگلستان باشه خواه يك كشور جهان سومي ...
ديروز سالگرد جانباختن حسين فاطمي بود،مردي كه براي من و هم روزگاران من نماد پايداري و ملي گرايي هست وخواهد بود،كوچكترين كاري كه از دست من بر مياد زنده نگه  داشتن يا د وخاطره اين بزرگوار در یاد و خاطر هم ميهنانيست كه زود از ياد بردن رو خوب بلد هستند...

(برگرفته از:http://www.naeiniau.ac.i)
دكتر حسين فاطمي – وزير امور خارجه ايران
دكتر حسين فاطمي ، روزنامه نويس ، سياستمدار و مبارز پرشور ووطن خواه ، اصلاً اهل نائين بود.
شهيد دكتر حسين فاطمي در ايام جواني در نائين واصفهان روزگار مي گذرانيد و درس مي خواند. گاهي نيز در ابتداي خدمت در دستگاه شهرداري برادرش در شيراز بسر مي برد. به علت علاقه ودلبستگي خاصي كه به تحصيل دانش وفن روزنامه نگاري داشت براي تحصيل در اين رشته روانه پاريس شد وپس از سه سال كسب علم با گرفتن عنوان دكترا روانه ايران گرديد و به شهر اصفهان شتافت. دكتر حسين فاطمي در همان ايام تحصيل در رشته روزنامه نگاري ، مقالات متعددي براي روزنامه مبارزمرد امروز(مهمترين وپرفروش ترين روزنامه هاي ايران )‌به مديريت (شهيد محمد مسعود) مي فرستاد كه در همين روزنامه به چاپ مي رسيد وعلاقمنداني پيدا كرد.
دكتر فاطمي پس از اقامت در شهر اصفهان ، شروع به انتشار روزنامه باختر كرد كه صاحب امتياز آن سيف پور فاطمي برادر او بود .مدتي كه از انتشار روزنامه باختر گذشت ، محلي در خيابان سعدي تهران اجاره كرد و آن را دفتر روزنامه خود قرار داد.روزنامه باختر با يك كادر هيئت تحريريه وكادرخبرنگاري منظم و باضافه يك سازمان آبرومند درتهران انتشاريافت وهمچنان با تيراژ كم سابقه اي در محافل سياسي و ا جتماعي و اداري تهران راه يافت . دكتر فاطمي متعاقب انتشار اين روزنامه ، امتياز روزنامه معروف (باختر امروز) را گرفت.مرحوم دكتر حسين فاطمي و حسين مكي در محور مبارزات نهضت ملي يا جبهه مشترك قرار داشتند . قلم دكتر فاطمي حقاً خدمتي شايسته و باارزش به جنبش مردمي نهضت ملي وروشن شدن افكار عمومي مي كرد.دكتر مصدق بارها گفته بود :
(قلم فاطمي ازچندسپاه ولشكرهم براي پيشرفت نهضت مؤثرتروكارسازتر بود.)

شهيد دكتر فاطمي در ابطال انتخابات قلابي دوره شانزدهم قانون گذاري وشروع مجدد آن فعالانه شركت داشت و در اين طريقف سخت مبارزه مي كرد . او بنيان گذار سازمان روزنامه هاي طرفدار نهضت ملي ايران بود و اغلب جلسات مديران ونويسندگان اين جرايد در خانه اجاره اي وي تشكيل مي گرديد.
دكتر فاطمي چه در كار روزنامه نويسي وچه در مبارزات سياسي ، مردي جدي با شور وحرارت و بسيار با شهامت ، قاطع بي پروا و صريح و با ايمان بود.به هيچ بها وقيمتي از عقايد سياسي آزاديخواهي وآزاد انديشي خويش عدول نمي كرد و از قدرتهاي فرعوني ، فرعونهاي عصر وزمان هراسي به دل راه نمي داد.
در سال 1330 وقتي دكتر مصدق بنا به تمايل اكثريت نمايندگان دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي به نخست وزيري رسيد ، بلافاصله شروع به انتخاب همكاران و اعضاي هيئت دولت خودنمود . او از ابتدا در فكر انتخاب معاون سياسي و اداري خود بود و وقتي ياران وي از جمله حسين مكي و دكتر فاطمي را به عنوان معاون ودستيار اول ايشان به او پيشنهاد كردند ، دكتر مصدق از اين امر استقبال نمود . مصدق كه خود تصميم داشت در تمام دوران نخست وزيري از دريافت حقوق خودداري نمايد والبته اين كاررا هم كرد به مكي گفت :دكتر فاطمي شايسته ترين شخصي است كه مي تواند بعنوان معاون سياسي بامن همكاري نمايد ولي شرط ان اين است كه ايشان در شرايط كنوني از نصف حقوق معاونت بعنوان كمك به بيت المال وصرفه جوئي در هزينه هاي نخست وزيري صرف نظر نمايد..دكتر فاطمي نه تنها اين شرط را مورد قبول قرار داد بلكه گفت حاضرم كه از تمام حقوق معاونت هم بگذرم تا افتخار چنين كاري را داشته باشم .

دكتر فاطمي پس از معالجه و بازگشت از مسافرت آلمان به وطن ، درمهر ماه سال 1331 ازطرف دكتر مصدق به سمت وزير امور خارجه ايران برگزيده شد ودرهمين ماه بود كه رسمأ قطع روابط با انگلستان از طرف دولت ايران وبوسيله وزير خارجه اعلام گرديد.
وزارت خارجه در هنگام تصدي فاطمي بجنبش و حركت در آمده از حالت افسردگي ونيمه جاني بيرون شده، سخت فعال وپر جوش وخروش گرديد،گوئي با بودن اين مرد در رأس وزارت خارجه خون تازهاي به كالبدش ريخته شد ونفس هاي تازه اي مي كشيد، به همين علت بايد اذعان نمود كه وضع جديدي كه در اين وزارتخانه بود هيچ دوره و زماني سابقه نداشت.
بعد از كودتاي شوم و ننگين 28 مرداد،دكتر حسين فاطمي ناگزير براي اينكه بچنگ ماموران دژخيم كودتاگران نيافتد بطور مخفي ميزيست وبراي يافتن وي كوشش هاي مأمورين امنيتي ودر هركجا كه احتمال يافتن اومي رفت يك لحظه متوقف نمي شد.
روزشنبه ششم اسفند 1332 سرگرد مولوي با جيپ فرماندار نظامي دكتر فاطمي را دستگير نمود.مولوي دكتر فاطمي را بدون فوت وقت با همان لباس خانه با كفش سرپائي سوار جيپ كرده پس از وارد كردن ضربه اي با اسلحه بر سر او وي را با خود مي برد ودراداره شهرباني زنداني ميگرداند ولي قبل از زنداني شدن وزيرخارجه ايران ،عده اي از اوباش به تحريك مقامات امنيتي در مدخل شهرباني اسير مريض را مورد ضرب و شتم قرار ميدهد كه اگر هر آينه خواهر دكتر فاطمي به آنجا نرسيده بودوخود را بر روي برادرنمي افكند احتمال داشت در همانجا بوسيله ايادي كثيف حكومت به شهادت برسد.

دكتر فاطمي را سپس از شهرباني به زندان لشگرزرهي ميبرند ودر آنجا زنداني مي كنند.
فاطمي مدت دو ماه در وضع ناراحت كننده اي درحالي كه خون استفراغ مي كرد وبارها تا كام مرگ پيش رفته بود بسرمي برد.
دادگاه عادي شماره يك دادرسي ارتش پس از ده جلسه رسيدگي واستماع مدافعات دكتر فاطمي ووكلاي مدافع درساعت سه وچهل وپنج دقيقه بعد ازظهرروز يكشنبه هجدهم مهرماه ختم دادرسي را اعلام ودادگاه براي صدور رأي وارد شورشد.
دادگاه پس از بررسي مدافعات متهمين ووكلاي مدافع سرانجام ماده استنادي ارتش را عليه متهم مورد تأييدقرارداد وباتفاق آراء، حسين فاطمي را به اعدام محكوم نمود.
ساعت چهاروهفت دقيقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبانماه 1333،تيمور بختيارفرماندارنظامي وسرتيب آزموده دادستان ارتش به زندان رفتندوحكم اعدام دكتر حسين فاطمي درلشكر 2 زرهي به وي ابلاغ گرديد.
آزموده گفت اگر وصيتي داريد بفرماييد،شما مكرر ميگفتيد((من از مرگ ابائي ندارم ومرگ حق است))دكتر فاطمي نگذاشت حرفش تمام شودوپاسخ داد:
‹‹آري. آقاي آزموده، مرگ حق است ومن از مرگ ابائي ندارم آنهم چنين مرگ پر افتخاري،من مي ميرم كه نسل جوان ايران از مرگ من عبرتي گرفته وبا خون خود از وطنش دفاع كرده و نگذارد جاسوسان اجنبي بر اين كشورحكومت نمايد،من درهاي سفارت انگليس رابستم غافل از اينكه تادربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد.››
هنگامي كه اورابراي اعدام مي بردند آزموده ازوي خواست اگرخواسته گفت:خواسته هاي من،ديدن خانواده،ملاقات دكتر مصدق وصحبتي با افسران ميباشد.آزموده ميگويد،هنوزهم دست ازاين مرد برنميداري؟دكتر فاطمي قبل از اجراي حكم به آزموده مي گويد:
((آقاي آزموده،مرگ بر دو قسم است،مرگي در رختخوابي ناز،مرگي در راه شرف وافتخار و من خداي را شكر مي كنم كه درراه مبارزه با فسادشهيد مي شوم،خداي راشكرميكنم كه با شهادتم در اين راه دين خودرا به ملت ستمديده و استعمارزده ايران اداء كرده ام واميدوارم سربازان مجاهد،نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند.))
دران موقع روحيه اش بقدري قوي بود كه اگركسي وارداتاق ميشدوازجريان اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمي كرد،اين شخص كسي است كه چنددقيقه ديگر بايد تيرباران شود و وصيتنامه اش راهم نوشته است.
هنگام اجراي حكم درحاليكه هوابشدت سرد بودروي همان پيراهني كه بر تن داشت يك پيژامه پشمي پوشيده وبا همان پيراهن وپيژامه وكفش سرپائي آماده ايستاد...

((...هشت گلوله تير ازدهانه لوله تفنگ هاي چهار مأمور مرگ شليك شد .دو تير روي قلب،همان قلبي كه بخاطر وطن ميطپيد.وشش تير ديگر به سينه ...))
وبه اين طريق دكتر فاطمي ،آن مرد مبارز راستين وسياستمدار وروزنامه نگار شجاع مردانه بشهادت رسيد ودفتر زندگي پرتلاطمش بسته شد.
يادش گرامي...
شاد وسربلند باشيد

خواب ديدم كه خدا ادم بود

خواب ديدم كه خدا ادم بود
 مثل من ذره اي عقلش كم بود

همچو من مذهب و ايين نداشت
 خبري از ده پايين نداشت

سر و ته مفت نمي ارزيدش
 جز به مستي تمي شد ديدش

خلق عالم به گرفتارش بود
او به فكر كش شلوارش بود

علف و يونجه فراوان مي داد
 درد مستانه چو باران مي داد

گفتمش اين چه خداييست تو را
 سروري اين چه گداييست تو را

....

...

..

.

فاطمه رجبی و عقده گشایی

درود
امروز مقاله ای ازخانم فاطمه رجبی رامیخواندم،ایشان همسر آقای غلام حسین الهام هستند ،همآنگونه که بیشتر دوستان میدانند آقای غلام حسین الهام یکی از همکاران و همدستان آقای احمدی نژاد در جریان کودتای انتخاباتی میباشند که به روی کارآمدن دولت ایشان انجامید.آقای الهام که یکی از حقوقدانان شورای نگهبان هستند و ظاهرا در آینده هم خواهند بود دارای اندیشه ای توتالیتر هستندکه تاب شنیدن نظرات مخالف راندارندوظاهرا یکی ازكساني هستند که پس از ظهور امام زمان پشت سر ایشان حرکت میکنند واگر بخواهیم نوشتار را درست تربازگوکنیم از مریدان آقای مصباح هستند که شرح حال پدیده ای همچون مصباح نیازبه آشنایی داشتن در مورد دانش" دی ان ای" و سلولهای بنیادین دارد که خارج از گفتگو و هنگام ماست...
برگردیم سر جستار اصلی: فاطمه رجبی همسر آقای غلام حسین الهام ...
ایشان برپایه شواهد ظاهری رجل سیاسی نیستند والبته از نظر دیگری هم میشود گفت که رجل سیاسی هستند،عقاید یا بهتر بگم عقده های زیادی نسبت به غیر خودی ها یا همان اصلاح طلب ها و به گفته ای دیگر،همان مردم ایران دارند.
 آقای الهام برادری دارند به نام غلامرضا الهام که یکی از افراد مشغول در سپاه پاسداران بوده وهستند که سابقه فعایت در گروه توپخانه 64 الحدید اهواز و ستاد مشترک سپاه را دارند،درجه نظامی ایشان سرهنگ تمام است و دارای مدرک معادل فوق دیپلم نظامی میباشند.
آقای غلامرضا الهام ازنظر بینایی مشکل دارند که همین موضوع وعوامل دیگری سبب شده تاایشان برخلاف برادرزیاد درصحنه سیاست نباشند. البته یک باراز طریق سپاه اقدام به انجام دادن عمل بینایی درانگلستان کردند که همزمان شد با ماجرای سلمان رشدی و قطع روابط ایران و انگلستان و مجبور شدن از این کار صرف نظر کنند.
به هرحال همین عدم فعالیت ورجل سیاسی نبودن باعث شد که کدورتی بین خانواده آقای غلام حسین الهام وبرادرشان ایجاد بشه وتنها دلیل این اختلاف این بود که برای خانم قابل هضم نبود که با چنین خانواده سطح پایینی از نظر سیاسی مراوده داشته باشند.این موضوع تا جایی پیش رفت که درمراسم عزاداری پدر الهام خانم رجبی فقط به مدت چند دقیقه در مراسم شرکت کرده و بدون تسلیت گفتن مجلس را ترک کردند.این ماجراها باعث شد تا غلامحسین که در مسند کار بود به فکر چاره ای باشد و تلاش کرد تا برای غلامرضا درعرصه سياست وکارهای اجرایی صندلی پیدا کند،همین تلاش ،منجر به این شد که در زمان استانداری آقای حیات مقدم در خوزستان سمت سر دفتری استانداری در تهران را به غلامرضا الهام بسپارند،البته برخلاف میل آقای حیات مقدم.
رابط بودن بین استانداری و وزارت کشور کار بسیار وقت گیری بود که از عهده غلامرضا الهام به دلیل کسالت بر نمی آمد و منجر به ناهماهنگی هایی بین دوطرف شده بود که برای حیات مقدم غیر قابل پذيرش بود.
پس ازچند ماه که کار به سختی پیش میرفت و شکایت هایی هم به دست غلام حسین الهام رسیده بود مجبور شدند که خیلی بی سروصدا این صندلی را ازآقای غلام رضا الهام گرفته و در عوض كار جدید و بی دردسر به عنوان معاون پارلمانی سپاه به ایشان پیشنهادشدکه باکمال میل قبول کردند، این تبادل پست میان دوبرادر باعث بروز اختلافات میان غلامحسین الهام و دیگر نزدیکان احمدی نژاد شده بود،تا جایی که غلامحسین مجبور به  رفت وآمد های زیاد و دخالت مستقیم در کارهای غلامرضا شده بود واز سویی فشار وارده براو وعدم توانایی غلامرضا در کارهای اجرایی منجر به کناره گیری برادرنگونبخت از مسئولیتهای اهدایی و نهایتا بازگشت به ستاد مشترک سپاه گشت.
فاطمه رجبی به خوبی نشان داد که برخلاف باوربسیاری ازتحلیلگران سیاسی چگونه در بالاترین سطح حکومت نظرات شخصی خویش را اعمال میکند.شاید این نمونه مشتی از خروار بود،ولی به هرروی مشکلات درونی وعقده گشایی  فاطمه رجبی  باعث شده بود تا یک استان (خوزستان)درگیر بازیها و لج و لجبازی حیات مقدم و غلامحسین الهام شود.
شاد و سربند باشید

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

به نام خداوند نفت وطلا


به نام خداوند نفت وطلا 

خداوند روزي ده اما ربا

خداوند ترياك و خداوند بنگ

خداوند كوبنده بر طبل جنگ

به نام خداوند بمب اتم

خداوندگار اهالي قم

خداي ركوع و خداي سجود

خداوند صد صفر با پول سود


به نام هم او كه زمين آفريد

زمين را به اجبا رو كين آفريد

نفس داد ما را ،نه پس داد ما

به زورو به حربه قفس داد ما

به ما دست وپا داد تا پا شويم

به در گاه هر چاكرش تا شويم

نگوييم مگر شكر او بر زبان

كه جزغيرازاين باشد آيد زيان

بريده شود نان وآيد بلا...

عجب اين بلا چيست غير از خدا؟!

همه منتظر تا كه فرمان دهد

پسررا پدر،نذرو قربان دهد

پسريا پدر يا كه روح القدوس

ز آتش پرستان يا از زئوس
.
.

به نام توانا ترين مستمند

خداوند چربي،خداوند قند

خداوند طاعون،خداوند ايدز

خداوند با حوريان برده فيض

به نام اهوراي الله صفت

خداوندصدها هزاران سمت

خداي كريم و خداي رحيم

نباشد جز اورا خدايي رجيم

نباشد جز اورا فرمانروا

زبانوي من صيغه اش تا حوا

زمن گفتن وگفتنم بي ثمر

هرآنجا كه بودم، نبودت اثر!

زمن با تو كي نامه اغاز شد؟

كدامين دري از سرت باز شد؟

كدامين شروعم تورا ياد كرد؟

كوير دلم را كه آباد كرد؟

هرآنكس كه بودش ،توآن نيستي

گمانم خدايي ،وگر نه كيستي؟!

 کیانی مِه

۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

ارتباط جوجه هاي من با 13 آبان!


درود

تسخير لانه جاسوسي، گروگانگيري كاركنان سفارت آمريكا ،روز جهاني مبارزه با استكبار و....
هر كدوم از ما هوادار يكي از اين جمله هاي بالا هستيم و با توجه به گرايش سياسي و نگرش اجتماعي خودمون ديدگاهمون رو درباره رویداد 13 آبان میگیم.
نميخوام درست يا نادرست بودن اين رويداد رو به چالش بكشونم و ابراز خوشنودی يا بیزاری كنم بلكه براینم تا از ديد روانشناسي به اين موضوع بپردازم.
هرچند كه من روانشناسي و روانشناختي اجتماعي نخوندم اما با توجه به ارتباط مسئله به جامعه شناسي و از سويي نه اينكه همه ما ايراني ها جامعه شناس هستيم و من هم از اين موضوع مبرا نيستم ، برای همين هم تصميم گرفتم تا اثبات كنم سرچشمه هاي پا گرفتن 13 آبان از كجا آغاز شده...
در زمانهاي نه چندان دور و در روزهاي نوجواني ، با توجه به علاقه من به حيوانات ، پدرم يك جفت مرغ و خروس براي من گرفت تا ازشون نگهداري كنم و نخستين مسئوليت سنگين زندگي رو به روي دوش من گذاشت تا من رو براي ورود به صحنه زندگي آماده كنه.به هر روي ،گذشت و گذشت و من هر روز به اين مرغ و خروس آب و دون ميدادم و به خوبي ازشون نگهداري ميكردم تا اينكه يك روز فهميدم كه مرغ باردار شده و نخستين تخمش رو درلونشون پيدا كردم،سرمست از روي دادن اين رخداد ،به مادرو پدرم خبر دادم و پسي از كش و قوسهاي فراوان مبني بر اينكه تخم مرغ ها براي ناشتا بکار برده بشه يا براي تبديل شدن به جوجه ،بر این شدیم كه از اونا نگهداری کنیم.
خلاصه ،مرغ گرامی 15 دانه تخم گذاشت كه 5 تا از اونها زرد از آب در اومدند و مصرف خوراكي شد ،اما دیگر تخمها رو براي جوجه كشي به مرغ داديم و اون هم پس از 21 روز موفق شد 15 جوجه رو به بار بياره .
روزها گذشت و اين جوجه ها قد كشيدند و من هم گواه بر اين ماجرا ،تا اينكه روز پسشامد فرا رسيد و ما تصميم گرفتيم كه براي تعطيلات 3روزي در خونه نباشيم .اين رخداد افتا د و ما همگي به مسافرت رفتيم بی اينكه براي جوجه ها آب و دون بزاريم.
پس از به پايان رسيدن سفرو رسيدن به خونه ، از اين كه دوباره جوجه ها رو ميبينم خوشنود بودم و از سویی چونكه فهميده بودم كه توي اين 3 روز خوراکی نداشتند تصميم گرفتم تا ميتونم بهشون آب و دون بدم و تلافي اين 3 روز رو دربيارم ،  همين كار هم شد و من با سبدي پر از گندم و يك تشت آب به سراغشون رفتم ، چه خوشآمد گویی گرمي از من شد ،دانه ها رو گذاشتم و اومدم بيرو ن، پس از چند دقيقه براي سركشي به لونه جوجه ها كه رفتم با جنازه هاي اونها روبرو شدم و از ديدن اون صحنه شوكه شدم به گونه ای كه ديگه نفهميدم چي شد و چند ساعت بعد هم از توي رختت خواب بيدار شدم.
تا چند ماه دل آزرده بودم ، ولی تصميم گرفتم كه از علت مرگشون سر در بيارم ، برای همين نزد يكي از پيرزن هاي كوچه رفتم كه سالها بود كه جوجه نگهداري ميكرد ،ماجرا رو كه براش گفتم خنديد و گفت يك علت بيشتر نداره و اونهم جوگير شدن جوجه ها بود ، چون 3 روز بود كه آب ودون نخورده بودند و به يكباره بهشون خوراک رسيده ،برای همين اراده و سيستم ايمني بدنشون از كار افتاده شده و دچار شوك بدنی شدند ، در اينگونه موارد هم توان تصميم گيري و انديشدن در مورد درست يا نادرست بودن كار رو ندارند وتنها اراده براي به پايان رسوندن و انجام وظيفه كه همون خوردن خوراک هست و دارند.اکنون پیوند میان جوجه هاي من و افرادي كه در گروگانگيري 13 آبان نقش داشتن رو مي تونيد به آسانی در مثال بالا متوجه بشوید.
به اميد اينكه هيچ جوجه اي جوگير نشه.

شاد و سربلند باشيد

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

نا امیدی


درود

هنگامي كه آرزوهای هاي آدمي دست نيافتني ميشودنا اميدي آماده ترين جايگزين خواهد بود براي رخنه در زندگي و به راستي آلترناتيوي هراسناك تر از نا اميدي نبوده و نخواهد بود.
براي هر آدمی اميد تنها روزنه روشن و بی هزينه ايست كه مي تواند فردا رابر پايه و با باور به آن اميد و آرزو بسازد.
چرا سخناز اميد و نا اميدي ميزنم ،اين گمان پيش ميآید كه  موجي از نا اميدي و دلسردي در جامعه ناخشنود ايران بنا شده است كه هر روز بر بلنداي اين موج افزوده ميشودو سيل بيشتري از هم ميهنان را در خود گرفتار میکند.
در كشوري به نام ايران كه حكومتي با ساختار و بر پايه بحران سازي شكل گرفته و به خوبي با همين بحران سازي و هوچي گري ، فرداي خودش را بیمه ميكند و به راستي در اين كار هم بي مانند هست ، تنها بازنده اين هوچي گري ها مردم ايران بودند كه هر روز به تماشاي خرد شدن و مرگ زود رس خويش نشستن تا شايد....

 دوباره گويي نمی كنم اما در اين چند روز فضاي پنداری پر شده از فراخوان هايي براي شركت مردم در راهپيمايي اعتراضي روز 13 آبان تا به گفته يكي از دوستان حكومت گمان نكند كه جنبش سبز از پا افتاده و...
اما بد بختانه جمهوري اسلامي هر روز و بهتراست بگویم هر ساعت از زیست خودش رو با درگير كردن مردم با درگیری های روزمره سپري ميكند و مردم به ناچار و از روي ناگریزی درون اين چاه حكومت مي افتند دریغ از اين كه اين ها چاله هايي هستند كه اگرگذر كنيم تازه به چاه ميرسيم و زمانی برای درگير شدن در سياست پيدا نميشود.

گرفتاري هاي روز مره مردم از بدست آوردن نان سر سفره تا هزینه آموزش فرزندان و صدها گرفتاري ديگه مایه شده تا مردم تنها براي زنده ماندن زندگي كنند نه براي زندگي كردن ، و اين همان كار دلخواه حكومت و سرانش است كه براي پيشبرد اين كار ابزارهايي هم داره كه مدام با گسترش بهشت برين و رد زندگي زميني کوشش دارند تا مردم را از راستي ها دور كنند .
نا امید بزرگترین دشمن برای ایرانیانی شده است که هر روز در کشور خود زندانی تر از دیروز میشوندو زندانبان هر روز انها را نا امید تر از دیروز می گرداند...............برای رسیدن به آزادی.
شاد و سربلند باشيد

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

کفن در صندوقی دارم ،به رنگ سبز آغشته

کفن در صندوقی دارم
به رنگ سبز آغشته

اگر جرم است جان دادن
چرا پس این همه کشته!

چرا فریاد دربند است؟
نفس در سینه ها زندان
گلورا خون خریداری
به نام نامی حیوان

چرا خون را گروگانی؟
چپاول میکنی پرچم
از این در خود پریشانی
که سر وا میکند دردم

که سر میاید این عصیان
کفن بر نیزه می روید
به دست فتنه می میرد
همانکه فتنه می گوید....
 کیانی  مِه

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

شیوا نظر آهاری در ایذه تنها نیست


یاران همه در خانه به زنجیر تکیدند
در میهن خود پای به تبعید کشیدند
بر دار اگر  نوبت اینان نرسیده
اینار به مهمانی خورشید رسیدند



درود 
یکی از جستارهایی که بر این بودم که  در باره اش چیزی بنویسم،"تبعید" شیوا نظرآهاری از مبارزین جنبش سبز و از شیرزنان ایران بود که امروز این هنگام به من دست داد تا هر چند کوتاه اما برای یاد آوری و یاری این گرام بانو سخنی رابا شما هم میهنان  بویژه مردم بزرگوار شهرستان ایذه در میان بگذارم.

کمیته گزارشگران حقوق بشر - شیوا نظر‌آهاری فعال حقوق بشر و عضو کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر، به ۷۶ ضربه شلاق، شش سال حبس همراه با تبعید به زندان ایذه محکوم شد.حکم صادره از سوی قاضی پیرعباسی در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب تهران به وی ابلاغ شده است. شیوا نظر‌آهاری در تاریخ ۲۹ آذر ۸۸ زمانی که به همراه تعدادی از فعالین مدنی و حقوق بشری قصد شرکت در مراسم تدفین آیت الله منتظری را داشت بازداشت شد. وی سرانجام هفته‌ی گذشته و پس از نزدیک به یک سال بازداشت در زندان اوین با تودیع وثیقه‌ی ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شده بود.
شیوا نظرآهاری به شهرستان ایذه یکی از شهرستان های  بختیاری نشین استان خوزستان "تبعید" شده است.تبعید دسته کمی اززندان ندارد ،براستی زندانی باگستره بزرگترو"شرایط" دشواربرای شیوادرنگرگرفته شده،چون به رفتارومنش بزرگوارانه مردم بختیاری آگاهی دارم از این روی نگرانی برای روش برخورد با شیوا را ندارم اما ازمردم خواهشمند هستم که نگذارند این بانو شرایط دوراز خانه را به گونه بدی سپری کند و هرگونه کمکی که گمان میکنند می توانند برای شیوا نظرآهاری داشته باشند از ایشاون دریغ نکنند تا شاید بشود همدردی یا بهتر است بگویم هبستگی خودمان را با شیوا نظرآهاری  بدینگونه نشان بدهیم .
وخواهش دیگری هم که از مردم ایذه دارم این است که بودن ایشان را به همه همشهری ها آگاهی رسانی کنند.
واما برای شیوا ...
شیوا جان همه ایران سرای من است
چه تهران باشد،چه کویر لوت وچه ایذه.....

شاد وسربلند باشید

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

از تو پیداست همه، ظلم جهان ای ظالم....


توبه کردم که دگر توبه شکستن نکنم


در بر باده خوران قصد نشستن نکنم


ره دیگر روم و کور شوم راه تورا


دل خود را به چراغ تو مزین نکنم


غافل از خود شوم و یوسف کنعان آیم


خرقه آتش زنم و هیچ دگر تن نکنم


بزدایم ز دلم، تاول چرکین سخنت


روحم آزرده زتن گشته و رستن نکنم؟


نکنم آنچه تو کردی همه بر باورمن


از تو پیداست و من طرح مدون نکنم


از تو پیداست همه، ظلم جهان ای ظالم


 من گرفتار توام، بند گسستن نکنم


من گرفتارم واین توبه گرفتار من است


سالها طی شد ومن قصد شمردن نکنم


سالها با کرمت بنده نوازی کردی!


بنده ام لیک، ولی وقت معین نکنم....
 کیانی مِه

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

ایرانپرستان


درود

یاد و جانباختگان جنگ را باید برای همیشه گرامی داشت، جنگی که از سوی عراق به زور به ایران نشانده شد و در ادامه از سوی حکومت جمهوری اسلامی به زور بر شانه مردم ایران گذاشته شد و ادامه پیدا کرد.
جانباختگان این جنگ چه نخستین کسی که کشته شد و چه کسی که در پایان جنگ به این رده رسید برای مردم ایران، پهلوان بشمار می آیند .
این بزرگواران،براستی که ایران پرست بودند و من همیشه از این واژه برای نامیدن آنها بکار میبرم، یادشان گرامی.
شاد و سربلند باشید

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

اگر فروشنده ای من خریدارمش....

درود

آبرویش را ریختند و  بساطش  جمع شد. دخترش را در خیابان  دوره میکردند و پسرش را دور می انداختند.
از امامت نماز جمعه  کنارش زدند و از جمعه های با رهبر  کنار رفت ......
همه می گفتند او  به جستجوی عدالت، خیز برداشته است  گویی که  30 سال بود در خیابان عدل سینه خیز می رفت....
اورا ستونی از جنبش سبز مپنداشتند که در خیابان پاستور  دیوارهایش را فرو ریخته بودند....
همه چیز را باورمان بود جز خودمان   که نکند این هم مغازه زرگری دیگری باشد در حوالی جماران و پاستور...
گذشت و گذشت وهر چه از روزگار گذر میکردیم از ما بیشتر میگذشت....
انگار که تازه پا گرفته بود و دوباره میخواست چیزی را بسازد یا پس بگیرد....
مقامش را ؟ مالش را؟ جایش را و  یا شاید هم آبرویش را؟!
اما هر چه بود  میدانم که گرفت ...
و میدانم که بسیار هم فروختی . بسیار حنجرهایی که نامت را فریاد زدند تا شاید بستانی  نایشان را...
میدانم که فروختی  خون سرخ دختری سبز را که چشمانش رو به خدا بود و دستانش رو به مردم تا دخترت را  دوره نکنند ...
میدانم که فروختی  چادر مادر سهراب هایی را که  بوی اشک میداد تا اینکه  پیراهن پسرت همچنان بوی دلار های نفتی بدهد...
و میدانم  و میدانم....
خدا را چه میکنی  ؟ اگر فروشنده ای من خریدارمش....

شاد وسربلند باشید

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

ارژنگ داوودي

درود

برادر جان
چه سكوت هايي را در هم ميشكنم و چه بغض هايي را با گريه همراه ميكنم تا شايد تو را در خويشتن يابم.
فريادم را بلند ترازهميشه در گوش هاي نا شنوا جاري ميسازم تا شايد پرده نامردي هزار تكه شود وازهر تكه اش كفني سازم براي جلاداني كه تورا در سياهچاله هاي اربابشان  ضحاك به اسارت گرفته اند.
برادر جان
آن زمان كه شيرهاي بختياري را برفراز آرامگاه دلير مردان اين تیره بپا ميساختند ،نیاکان من وتو هيچگاه  براين باور نبودند كه روزي شيرمردي بر بلنداي اين دودمان درتبعيد به سر ببرد و ديواره هاي زندان را چوبخطي براي سپري كردن روزگار و  پيوستن به گِرد يارانش باشد.
نمي دانم ما را چه شده است  كه روزمره گي را پيشه كرده ايم و همسو با نا اميدي به سمت فرداميرويم،آنگاه كه اوخوراك را بر خود روا نمي دارد تنها و تنها براي پافشاري برستاندن حق از حاكم جور،آنگاه كه اورا هر روز مي ميرانند و مزه مرگ را براي او يادآور ميشوند، من و ما  فردا را با آينده اي شبآلود می پنداریم ....بی ارژنگ
چه ظالمانه است، ننوشتن ونگفتن از برادر...
چه دردناك ميشود آنگاه كه ساعت را بی ردپاي ارژنگ  بر روي  ديوار هاي شهركوك ميكنيم.
به ياد همشهري و هم تبارم ارژنگ داودی

 درود
ارژنگ داوودي در آبان ماه 1382  بازداشت شد 16 ماه بعد وي در دادگها انقلاب و به دستور قاضي حداد به 15 سال زندان و 74 ضربه شلاق محكوم شد.
ارژنگ داوودي در دوران اسارت درزندانهاي مختلفي از قبيل  زندان اوين  زندان بندر عباس  باز داشت بود،اكنون او در  بند 4 زندان گوهر دشت كرج  زندانيست(بنمایه: خانه حقوق بشر ايران)
 ارژنگ داوودي  با ناروا داشتن خوراک روزانه بر خويش نشان دا كه براي مبارزه  از جانش هم گذشت خواهد كرد.

شاد و سربلند باشيد

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

روز قدس

درود
این آدینه ای را که در پیش داریم و به روز قدس معروف است، یکی از برجسته ترین روزهای این یکی دو سال ایران بوده و پس از انتخابات ،این روز چهره رسا ی خودش را از دست داد و تبدیل شد به یک روز ایرانی همرا ه با شعار ایرانی.
در سال گذشته شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران "در خیابان های تهران و چند شهر کشور گسترده شد تا بیش از پیش ایرانی بودن و هستی ملی گرایی را به سران جمهوری اسلامی گوش زد کند و فریاد سر داد که تنها یک نام هست که باید بر روی زبان ها و درون دلهای مردمان این سرزمین روان باشد و آن هم نام سربلند ایران خواهد بود.
برای من این رویداد به مانند یک یادگاری خوب همیشه بر جا ی خواهد ماند.

شاد و سربلند باشید

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

ممکن اگر باشد بگو ٫ تو من شو و من هم خدا!


احساس میکنم کمم٫ یا اینکه اصلا نیستم

گیجم٫ گمم ،روبه زوال٫ آخر خدایا چیستم؟

آخر خدایا کیستم؟من از توام یا تو زمن

یا من توام یا تو منی ؟ رفع کن زمن این سوءظن

آخر چیست احساس من ؟ تقصیر کیست این ماجرا

ممکن اگر باشد بگو ٫ تو من شو و من هم خدا!

تو بنده من شو و من حاکم شوم بر غیر تو

یک روز هم کافیست تا انسان بسازم من ز نو

 کیانی مِه

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

برای خوشنودی..

شما فریفته گان گرد او همی گفتید
 هزار سال فزون باد عمر سلطان را
درود
رهبر انقلاب اسلامی شب "شعری" را برای گسترش دلبستگی های خودشان بر پا داشتند ودرآنجا فرمودند که "شاعران باید در زمینه هایی شعر بگویند که برای خواست خداوند باشد" ولی نگفتند که مراد از خداوند آیا همان الله بوده یا براستی خودشان را نشانه دادند واگر "سید محمد حسین شهریار" میبود از ایشان هم بپرسم که مرداشان از" علی ای همای رحمت"  چه کسی بوده .؟! "علی" جانشین پیامبر یا "علی" جانشین خمینی.؟
در جای دیگه هم گفتند که "شاعران باید در وصف عواطف و احساسات رعایت حجاب و عفاف را داشته باشند."
اگه از نگر شما "رعایت حجاب و عفاف "اینست که هنگام شعر گفتن میبایست،  بر چهره ریش داشته باشیم یا اینکه یقه ها تا بیخ بسته باشند، یا بانوان میبایست چادر بر سر شعر بگویند،که  باید بگویم این کار باید بدست بیت رهبری آموزش داده شود،چون سراینده ای را نمی شناسم که هنر خود را به دینارهای شما بفروشد مگر اینکه چراینده باشد.
به هر روی چه خوش گفت سعدی شیرین سخن:
سه کس را شنیدم که غیبت رواست
وزین در گذشتی چهارم خطاست
یکی پادشاه ملامت پسند
کزو بر دل خلق آید گزند
حلالست ازو نقل کردن خبر
مگر خلق باشد ازو بر حذر
دوم پرده بر بی حیایی متن
که خود میدرد پرده خویشتن
سوم گژ ترازوی نا راست خوی
ز فعل بدش هر چه دانی بگوی
 شاد و سربلند باشید

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

دار زدن 5 جوان

درود
چند روز پیش در شهرمن، درنزدیکی خانه من، 5 جوان را بالای چوبه داربردندوپنج خانواده رابه سوگ دلبندانشان نشاندند،جرمشان پخش موادمخدر بود،با اینکه چه کار میکردند کاری ندارم ،ولی خوب میدانم اگر پیشه و کاردرستی برایشان فراهم بود،هیچگاه به سوی نادرستی نمی رفتند،شوربختانه این جوانان در بی خبری کشته شدند و هیچ سازمانی برای جلوگیری از دار زدن آنها کاری نکرد،که این هم درد کمی نیست که بر خانواده این جوان ها نشسته است.
برای آنها کاری نکردیم،ترسم این است که ندانیم چند جوان دیگر در بالای چوبه دار جای میگیرند
...وسربلند باشید

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

شیر دلان

درود

امروز مبارزان در بند حکومت اسلامی  پس از 12 روز" اعتصاب" خوراک خودشان را شکستند و به درخواسته کسانی که از آنها خواسته بودند که دست از اعتصاب بکشند پاسخ آری دادند تا همچنان درتندرستی باشند وخویشتن را برای فردایی بزرگ آماده سازند.برای هریک ازما یک روز بی خوراک ماندن همه دشوار است ،ولی دیدم که چگونه این شیردلان در برابرزورپایمردی کردند و بر سخن راستین خویش پایفشاری ورزیدند تا اینکه برای همه ما آموزه ای شود که مبارزه در برابر ستم بی هزینه نخواهد بود.
درود بیکران بر این شیرمردان

شاد و سربلند باشيد

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

جنگ افزاری به نام جانم

درود

پیش از همه چیز باید گرفتاری های شخصی و دشواري هاي کاری را برای نبود چند روزه و به روز نکردن وبلاگ نام ببرم و بهانه ای بتراشم برای احساس شرمندگی ،به هر روي دلتنگی هایی مانند همیشه بوده ک مایه میشود تا روزمرگی های گذران زندگی را به فراموشی نسپارم و هر روز از دیروز، استوارتردراین راه گام بردارم.شاید دوباره سازی و دوباره گویی دردها مرهمی باشه بر چرکین زخم های همیشه پیدا بر روح و جانم ،اما گاهی هم که به اندیشه چاره میشوم،هزینه ای را به جان باید خرید.
بگذریم....
در این چند روزی ،رویداد های مهمی رخ داد که ارزش دوباره گفتن را داشته باشد،رویدادی که در زاهدان رخ داد و مایه کشته شده هم میهنانمان شد از هر دردی برام سخت تر و بردباریش دشوار تربود، به دور از هر باند بازی که در این کشور رخ میدهدو بی هر گونه پشت گيري و ایدولوژی ،باید بيزاري خویش را از این گونه جنایت ها ابراز کنم.
فرقی نمیکند کشته شده ها سپاهی بودند یا بسیجی یا مردم عادی،هرکسی که  کشته شد، فرزند این کشوربود وبا پيشكش كردن خونش به خاک سیستان وایران مایه شد تا یادمان باشه که چو ایران نباشد تن من مباد.
دلیل این جنایت هرچه که بود،نشان داد که این کار نه برای خون خواهی ریگی جنایت کار بلکه برای دست اندازی به این مرز بوده و ادامه دیگر کینه توزی و خیال بافی های مزدورانی بوده است که همیشه با این مرزو بوم  دشمن بود ه اند.
همین امروز هم اگر بايسته باشد آماده ام از مرزهای کشورم پاسداری کنم .تنها و تنها با جنگ افزاری به نام جانم....

شاد و سربلند باشید

share/bookmark