تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2011/06
Loading...
~-.

۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

خدا هم دختریست افتاده در آغوش یک انسان

خدا هم دختریست شاید

که می ساباند احساسش به آغوشی

میانِ کشتزاری از گُلِ خشخاش و آویشن

پُر از مردانگی های مترسک وار

خدا هم مریمیست شاید، بدون مرد، آبستن

و انگاری نمایشنامه ای از نو،خدا میسازدم شاید

به روی صحنه می رقصد، هنوز هم دختری عریان

میانِ چشمهای هرزه در بادو

و فریادی که میگوید، خدا هم دختریست افتاده در آغوش یک انسان
                     کیانی مِه

۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

درشهر من خداهم، خو کرده با سکوتی



درشهرِمن کلاغ هم، شوقِ پریدنش نیست

پروازسالیانست،وقت رسیدنش نیست

درشهرِمن خداهم، خوکرده با سکوتی

فریاد سر بریدند،گوش شنیدنش نیست

گویی کسی ندارد،داغی به دل چوخورشید

بر دارها سری هم،در سوگ وشیونش نیست

انگارآشیانی ویران نگشته اینجا

بر باد رفته غیرت ،میل وزیدنش نیست

دریا به تشنگی مُرد،باران نفس ندارد

لب تشنه ای دراین خاک،روی تکیدنش نیست

انگارآسمان هم تن میفروشد اینجا

شب بی ستاره مانده ،ترسی به چیدنش نیست

در شهرِمن به جانی، زخمی نخورده شاید

کورند مردمانش،یا تابِ دیدنش نیست

یا جان به نرخ روز است،یا نان به سفره بسیار

انگار شهر من راسرمانده بی تنش نیست

در شهرِمن چنین است آیینِ جانفشانی

دیگر کسی در اینجا،سرباز میهنش نیست
کیانی مِه

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

بدنبال قربانی


سیمون ویل: همینکه بشر بداند می تواند بی خطر مجازات یا روبه رو شدن با اتهام، آدم بکشد، مرتکب قتل می شود، یا دست کم با لبخندهای تائید کننده،از قاتل ها پشتیبانی می کند
درود
ناصر حجازی،مهندس سحابی،هاله سحابی
این سه تن هر کدام به گونه ای نشان دادند که در برابر ستم سر فرو نیآوردند و بر روی باور خویش پایفشاری کردن،اکنون که در میان ما نیستند و افسوس نبودنشان را میخوریم،این منش آنها بیشتر بر کاستی های ما چیره میشود واینکه چگونه است که همیشه  بدنبال نوشدار و پس از مرگ سهراب هستیم،آیا ناف ایرانیان را از روز نخست این چنین بسته اند ! که رستم پیشگام در اینکار بود و ما هم به دنبالش...
آیا برای اینکه به آماج خویش در مبارزه برسیم باید کسی قربانی شود تا جنبشی دوباره جان بگیرد،آیا چند هاله دیگر باید کشته شود تا رگ غیرت ما بجوش آید و فریاد خونخاهی سردهیم.در تونس یک جوان خود را آتش زد ملتی بپاخاستند، درکشور ما ملتی  درآتش سوخت و کسی این آتش را خاموش که نکرد هیچ،هتا زبانه های آن را گسترده تر وسوزانده تر کردند،تا اینکه امروز می بینیم درروز سوگ مهندس سحابی ،دختر ایشان(هاله) را نیز با او همسفر میگردانند تا نکند مهندس بر خلاف زنده بودنش بی یار بماند.
آیا بس نیست،آیا هنوز هم باید دست به دامان این و آن شد ،آیا هنوزهم میبایست بیانیه داد که سکوت کنید تا نکند از فریاد شما به تنگ آمده و زخمی بر جان وپیکر شما پدید آورند!
سکوت کردیم و با تیغ سکوت زخم ها بر پیکره این خاک زدند،دریغا که دیگر نوش دارویی هم نیست که  از درد این زخمها بکاهد.
پاینده ایران،پاینده ایرانی



share/bookmark