تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2011/08
Loading...
~-.

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

اینجا ایران است،طرابلس آزاد شد


پنجره های ترسو، باد را پس میزنند،دروازه ها نقش دار را بازی میکنند و پرنده بیخیال قفس نمیشود تا زلفهای آسمان را با بالهایش شانه کند،کوچه پس کوچه های شهر پر شده از دیوار های خالی از شعار! و پشت بام هایی که در نیمه شب فریاد سکوت را سر میدهند دیوارهایی که سالیانست  دلچرکین از زنده باد و مرده بادهای  به جا مانده بر خشت خشت رنج کشیده خود به دست رهگزرانیست که سنگفرش آزادی را لگد مال میکنند تا شاید هموار شود این سربالایی نفس گیر غافل ازاینکه طرابلس آزاد شد.
غافل از اینکه بهای آزادی با شارژاینترنت ماهیانه پرداخت نمیشود.

دیکتاتور لیبی روبه همان قبله نماز میخواند که دیکتاتور در تهران میخواند، یکی مسلمان زاده،یکی مسلمان شده .
خداهمان خداست،هردو یک اشهد را میخوانند، پس چرا اشهد قذافی کارساز شدوتسلیم گشت ولی درتهران هنوز خدا بزرگ است(الله اکبر)!
نه سه شنبه های اعتراض بود،نه پنج شنبه های نان،نه روز رستاخیز بود،نه شب عاشورا، روز،روز آزادی بود،هفته ها پرشده بود از بزرگداشت آزادی در خیابان های لیبی.
آنجا کسی من نبود،همه ما بودند،این سوی آبی و آنسوی آبی نبود،همه تشنه آزادی بودند،شهر یکی شد،بالای شهر و پایین شهر یک خیابان داشت به نام آزادی،وسرانجام طرابلس آزاد شد.
مقصر عصای دست دیکتاتور بود،جادوی عصای قذافی دیگر کسی را سحرنمی کرد،اما اینجا همچنان مسحوردرعصای آقا هستیم.
اینحا ایران است،فعل نشستن جوردیگری صرف میشود.

کیانی مه

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

وای، امروز وطن، خانه بیگانه ما


درد من، زخم تبر نیست که چون تیشه زند

زخمِ کاریست که چون داس گل ازریشه زند

دشت ِ گل پرورمن، خسته از این بی داد است

سالیانیست، که این درد براندیشه زند

درد من، مشت گره کردهِ ناخورده که نیست

چشمِ بر آتش و یک شهرِ خدا مرده که نیست

درد من آفت وامانده در این مزرعه است

سالیانیست از این درد، دل آزرده که نیست

سالیانست، که غارت شود این خانه ما

نیست آوار به سر ازغمِ ویرانه ما

دوش درخاطر کس یاد ِ چنین روزنبود

وای، امروز وطن،خانه بیگانه ما

وای، این شام سیه، مرغ ِسحرنیست دگر

ناله ای بهرِوطن درسرِ ما چیست دگر

خُرم آنروز که بر جانِ کسی زخمی نیست

داغ بر تن زده جز مام ِ وطن کیست دگر

کیست، یادِ وطنش ناله شبگیر کند

خاک میهن کفن ومیخ به زنجیر کند

سینه یکجا بدرد ازغم ِ این خاک گران

کیست در راه وطن، عمر ِ جوان، پیر کند
کیانی مه

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

سناریو همان سناریو است، بازیگران عوض میشوند


درود

درکشوری که حکومتش برپایه یک صحنه سازی وسناریوی از پیش تعیین شده برسرکاراست ومردمش نقش سیاهی لشگر دارند،مسعود ده نمکی ها فیلمساز میشوند ورامین پرچمی و پگاه آهنگرانی زندانی سیاسی.
درکشوری که انتخاباتش،فیلمنامه ای درام است که ازلابلای درزهای دیواربیت رهبری نوشته شده وتفنگ به دستان صحنه گردانی میکنند، پناهی ها ناچارخانه نشینی میشوند و رویای دوباره ساختن در سر می پروراند.

دوباره فیلمی تازه بر پرده زندگی مردم به نام انتخابات نمایش داده میشود،سناریو همان سناریو است،لوکیشن همان لوکیشن است تنهابازیگران عوض میشوند،دکور صحنه آراسته ترمیشود،کارگردان هنوزکاربلد است وکمبود سیاهی لشگر نداریم .
اینروزها کسی فیلم اکشن دوست ندارد،ژاندرفیلم اینبارکمدی خواهد بود،نه ندایی درکار است که ازگلویش خون پمپاژ شودونه سهرابی که پیشانی بند سبزش سوژه عکسهای خبری شود.
برخلاف چند سال پیش کسی برای تماشای فیلم هزینه ای پرداخت نخواهدکرد،همه دوربینها ساخت داخل کشورهست ودست بیگانه از این پروژه کوتاه خواهد بود، ولی فیلم را همه دنیا نظاره خواهند کرد.

درپایان سوتی زده میشود،شیشه ای شکسته میشود،تحریم میکنیم،تشویق میکنند،یادبودمیگیریم،تجلیل میکنند،ودوباره درانتظاراکران دیگری خواهیم بودشاید که بگزرد این روزگار تلخ تراززهر.

پاینده ایران، پاینده ایرانی
کیانی مِه

share/bookmark