تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام
Loading...
~-.

۱۳۹۲ مرداد ۱۴, دوشنبه

قطار این زمستان، بی ســوار است

عجب کابــــوس شیرینیست، پایان

قطار ِ این زمستان، بی ســوار است

چه می تازد بر این دشت ِ قدیمی

همان دشتی که دلتنگِ بهـــــار است

عجب از چرخش ِ این چرخ ِ گردان

که هر دورش، کسی افساردار است

در این دوری که خون شد بردل ِ ما

کسی آیا جلـــــودار قطار اســت!

نه دیگر ریزعلی دارد توانـــــی

نه پیراهن به آتش سازگار است

اگر مقصد فقط آتــــش زدن بود

بزن آتـــش، که این پایان ِ کار است
کیانی مه
پ.ن
برای احمدینژادیسمی که یادآور دردهایمان بود!

۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

اگر آبادی اش این شد، سپاس از آنچه ویران است

یکی تبعید در غربت، یکی در خانه زندان است

یکی آلوده ی قدرت، یکی جرمش غم ِ نان است

پرنده لایق مرگ و قفس میراث ِ فرهنگی

سر هر چهار راه اعدام و سلاخی انسان است

به ظاهر خانه آباد و به خانه ناسپاسی نیست

اگر آبادی اش این شد، سپاس از آنچه ویران است

سکوت از خواب هامان برد، تمام آرزوها را

نفس، تصویری از بغضی درون سینه پنهان است

نه شاعر می سراید شعر، نه دستی می تراشد سنگ

مگر جز سنگ قبرستان که شعرش متن ِ قران است

دریغا خانه ای پرگل که آفت خورده بر جانش

نه کار ازدست بر آید، نه دارویی که درمان است

عجب خونین بهاری شد، زمستانی که سر کردیم

پر از حسرت شدیم زان سو، بهاری که زمستان است
کیانی مه

۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه

وارث یک خاطره در شهر سکوت

این منم
 پنجره ای بی خورشید
 رو به  یک کوچه که بن بست ِ شب است


چشمهایم، پرخون
حرفهایم، همه درد
قلبی از جنس شکستن در من


آرزویم، شهر ِ بی دیواریست
که ندارد به هر سینه، چو من پنجره ای زندانی


این منم

وارث ِ یک خاطره در شهر ِ سکوت
شهری از دیروزهای ابدی
شهری بی روزشمار از فردا


گرچه جرم است  ولی در یاد است
یاد ِ آن خاطره در خاطر ِ ما

کیانی مه

share/bookmark