تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2011/01
Loading...
~-.

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

بجای نقش قالی بر سر دار،سر یاران به بالا رفته اینبار


بجای نقش قالی بر سر دار
سر یاران  به بالا رفته اینبار
تکیده سرب داغ ودرد میهن
درون سینه هاشان تنگ دیوار

دریده گرگ خونخواری، گلوشان
فرو افتاده از سر، آرزوشان
به هر کاشانه ای داغی نشاندند
چه برما می کنند ،این دین فروشان

که باورمی کند این روزگاران
زمین پوشیده شد از خون یاران
دگر این خانه را ایرانسرا نیست
دگر نامی نماند از سربداران

ندیده کس چنین مستی ز جلاد
ندارد اینچنین جوری کسی یاد
اگرچون لاله ای خود رو برویی
چو فردا می رسد،سر داده بر باد

اگرما را دگر شوری به سر نیست
درفش کاویان بر بام ودر نیست
اگراینگونه خاری برگزیدیم
همان بهترکه ایران را دگر نیست

 کیانی مِه
درود
این سروده را به همه هم میهنانی که در راه آزادی کشورشان  چوبه دار را در آغوش گرفتند ، پیش کش میکنم.
شاد وسربلند باشید

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

بمیرم، بسوزم، بیفتم زپا

بمیرم، بسوزم، بیفتم زپا ، نبینم دگر اینچنین خاریَت
بکوبم سرم رابه هفت آسمان، بشینم به سوگ وکنم زاریَت
بگریم چو ابری که خون باردش، زدایم زخاکت شبآلودگی
بریزم به سرخاک وشیون کنم ، چگونه بنالم به دلداریَت
خروشم چوسیلی به دامان تو،نباشد تورا ننگ زالودگی
زپا بر کنم کاخ اهریمنان،نمایم شکوهی به درباریَت
به خاک افکنم پشت دیوان تو،نباشد دگر دشمن آسودگی
نباشد دگرخاردر چشم تو،خدا را بگویم به گل کاریَت
بگویم بسازدجهانی ز نو،که باشی تو فرنود این بودِگی
سپاهی بسازم ز شیران تو،جلودارش آیم به سرداریَت
به هردرزنم پرچمی کاویان، به نام تو برچینم اندوهِگی
زتن بر کَنم رخت چرکین سخن، به چَم آیدش نام ایرانیَت
کیانی مِه

share/bookmark