تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2013/03
Loading...
~-.

۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

نوروز که آمد دل بابا غم شد

نوروز که آمد دل ِ بابا غم شد

غم آمد و از درد شکست و خم شد

ویرانتر از این خانه که در آتش سوخت

احوال پدر بود، که ارگ ِبم شد

نوروز که آمد، رخت بر بست بهار

شادی به کما رفت، خوشی؛ ماتم شد

در یاد نمی ماند اگر غصه و درد

نوروز که آمد، همه یکجا جمع شد

شد تلخ به کام ِ دلمان سالی نو

سالی که گذشت، هم خدا مرحم شد

تا باز از این سفره که چون دل خون است

جز سین ِ سکوتش، همه چیزش کم شد

نوروز که آمد، بغض هامان ترکید

اشکی شد و تحویل ِ غم عالم شد

هر بار که آمد خبر از قعطی داد

چون پسته خندان که غم ِ شهرم شد

هر بار که چون ماهی در تــُنگِ بلور

ترسیده از انسانیــــت ِ آدم شد

از شاخه نیلوفـــــــری ِ خانه ما

نوروز فقط، قسمت ِ یک شبنم شد

کیانی مه

share/bookmark