تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: 2011/12
Loading...
~-.

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

ما غرامت ِبغض هایمان را به خدا نمی بخشیم!


آهای فلانی...
 یادت هست کوچه پس کوچه این شهر ِ برهنه را رخت ِ سبز پوشاندیم تا شاید از سردی زمستانی که بهاران را گرو گرفته است در امان باشد.
یادت هست؛ سنگفرش های خیابان ِ همیشه خاکستری انقلاب را چه آهسته گام بر می داشتیم تا نشاید لگد مال شود مسیر ِ آزادی .

آهای فلانی...
من تو را به اندازه تمام ِ فریادهایمان می شناسم...
به اندازه دردی مشترک که هنوزهم جدا جدا درمان نمی شود.
به اندازه دیواری می شناسم که سینه اش سبز و دلش؛ خاکستری ِ عقده هایمان بود.
چه زود یادت؛ قرارمان را فراموش شد...
یادت هست؛ دلتنگی بهار را بهانه ریزش باران ِ چشم هایمان می کردیم وقتی حتی بغض هایمان را درسینه زندانی کرده بودند.
ما سالهاست که سیلی خورده ِ دست های زمستان هستیم.
ما فراموش شدگان ِ هزاره سومی هستیم که بهای ِ نفس کشیدن را با جان سپردن می پردازد.

کمی خجالت زده دردهایمان باش ...
کمی به فکر ِ آبروی اشک هایی باش که رازدار ِ لحظه سقوط ِ آزاد ِ شرافت بوده اند.
اینجا حتی درد هم مساوی تقسیم نمی شود.
اینجا نقطه صفر ِ مرزی تمام ِ دلواپسی هایمان است...
یکبار دلت را به دریا بزن، کویر ِ آرزوهایمان نفس کشیدن را از یاد برده است.
اینبارحرمت ِ سکوت را بشکن...
و گوش ِ خدا را با فریادت کر کن!
ما غرامت ِبغض هایمان را به خدا نمی بخشیم.
کیانی مه

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

کجا بودند پیروان مکتب علیائیسم؟!

زمانی که دختر مصری در اعتراض به سیاست موجود در مصر و نبود آزادی برای زنان بر این شد تا تصویر برهنه اش را در وبلاگ خویش نمایش دهد؛ به هیچ روی گمان نمی کرد که این حرکت او در ایران تا  به این اندازه واکنش روشنفکران! و مردم را در بر داشته باشد، اقدامی که نه تنها در مصر؛ چنانکه در دیگر کشورهای عربی نیز هیچگاه جدی گرفته نشد و تنها پیامد آن واکنش اندکی از سوی اسلامگرایان افراطی مصر بود، که آنهم در فضای مجازی صورت پذیرفت.
 نکته در خور توجه این است؛ زمانی که نام علیاء را در موتورهای جستوگر سرچ می کنیم، در کمال شگفتی وبسایتهای پارسی زبان را پیشگام در خبررسانی، انعکاس و به چالش کشیدن این  موضوع می بینیم.

قصد بر این نیست که چرایی این کاررا از سوی علیا ماجد المهدی موشکافی کنیم و اینکه درستی یا نادرستی کار او را به چالش بکشانیم، ولی روشنفکرانی پیدا شده اند که گویا پیرو مکتب نو ظهور علیائیسم گشته اند و پرچمدار این نهضت و مکتب در ایران شده اند تا نشاید از قافله ای که به سوی آزادی می رود عقب بمانند؛ حال آنکه سالیانست در گل و لای  مسیر آزادی دست و پا می زنند و به درجا زدن عادت دیرینه دارند.

آری؛ هم میهنانی که آزادی را در برهنگی دختری دیدند که شاید بیش ازآنکه دختر بودنش جلوه گر این همه نگاه باشد؛ برهنگی اش بر چرخش مردمک چشمان این روشنفکران تاثیر گذار بود.
در چند روز گذشته هر روز بر شمار روشنفکرانی! که  تصویر بدن برهنه خود در اینترنت پخش می کنند افزوده می شود تا با این کارشان ازعلیا پشتیبانی کنند و نشان دهند که برای رسیدن و پشتیبانی از آرمان های آزادی خواهانه بشر آماده هستند تا دست به هر اقدامی بزنند.
این کارشان بسیار هم خوب و بجاست ! ونشان از دلسوزی ! و آزادگی ! این بزرگواران دارد، ولی...

ولی کجا بودند پیروان مکتب علیائیسم؟!
 کجا بودند آنزمان که هم میهنی در هلند خود را برای رسیدن به آزادی و داشتن یک سر پناه آتش زد، آیا برای پشتیبانی از او خودشان را آتش زدند!( آتش زدن پیش کش)
کجا بودند آنزمان که هم میهنی برای جلوگیری از دیپورت به ایران در فرودگاه سوئد خود را برهنه کرد؛ آیا علیائیست ها بدن عریان خود را به نمایش گذاشتند!
کجا بودند هنگامی که زندانیان سیاسی درزندان دست به اعتصاب غذا زده بودند؛ کسی ازبرای همدردی، یک وعده غذایی از خود دریغ کرد!
کجا بودند زمانی که پناهجویانی با شناسنامه ایرانی  لبهای خود را در نشانه اعتراض به بی توجهی دولتهای غربی در پیگیری پرونده آنها دوخته بودند،جز مگر به سکوت! آیا لبهای خویش را دوختند!
آیا به نشانه اعتراض وهمراهی با مادری که کلیه خود را برای تامین مخارج زندگی فرزندانش فروخته است کلیه خود را برای کمک به او فروختند!(فروختن پیش کش)

کجا بودند زمانی که ناله های دلسوزجوانان این میهن گوش دیوارهای زندان اهریمنی را کر کرده بود اما روشنفکران تن ومند در عرصه آزادی خواهی  پنبه در گوش به خواب زمستانی فرو رفته بودند.
براستی کجا بودند پیروان مکتب علیائیسم؟!
این دوگانگی همیشه در جامعه ما وجود داشته است و همیشه مایه بسیاری از واپسگرایی هایی شده که بیشترین ضربه اش بر عامه مردم وارد گشته است.
شاید تنها یکبار و آنهم از سوی  دانشجویان ومردم نه به اصطلاح روشنفکر در پشتیبانی از مجید توکلی و به نشانه اعتراض دست به اقدامی مشابه زدند که بازخورد خوبی در میان جامعه داشت.
در حالی که همه این کارها برای رسیدن به آزادی و پی بردن به ارزشِ آدمی است، ولی هیچ پشتیبانی که رخ نداد بلکه از کنار آنها نیز به سادگی گذشتند تا نمایان شود که ضرب المثلِ « چراغی که به خانه رواست، بر مسجد حرام است » برای روشنفکران ما مصداق نمی کند.
کیانی مه

share/bookmark