تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: ما غرامت ِبغض هایمان را به خدا نمی بخشیم!
Loading...
~-.

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

ما غرامت ِبغض هایمان را به خدا نمی بخشیم!


آهای فلانی...
 یادت هست کوچه پس کوچه این شهر ِ برهنه را رخت ِ سبز پوشاندیم تا شاید از سردی زمستانی که بهاران را گرو گرفته است در امان باشد.
یادت هست؛ سنگفرش های خیابان ِ همیشه خاکستری انقلاب را چه آهسته گام بر می داشتیم تا نشاید لگد مال شود مسیر ِ آزادی .

آهای فلانی...
من تو را به اندازه تمام ِ فریادهایمان می شناسم...
به اندازه دردی مشترک که هنوزهم جدا جدا درمان نمی شود.
به اندازه دیواری می شناسم که سینه اش سبز و دلش؛ خاکستری ِ عقده هایمان بود.
چه زود یادت؛ قرارمان را فراموش شد...
یادت هست؛ دلتنگی بهار را بهانه ریزش باران ِ چشم هایمان می کردیم وقتی حتی بغض هایمان را درسینه زندانی کرده بودند.
ما سالهاست که سیلی خورده ِ دست های زمستان هستیم.
ما فراموش شدگان ِ هزاره سومی هستیم که بهای ِ نفس کشیدن را با جان سپردن می پردازد.

کمی خجالت زده دردهایمان باش ...
کمی به فکر ِ آبروی اشک هایی باش که رازدار ِ لحظه سقوط ِ آزاد ِ شرافت بوده اند.
اینجا حتی درد هم مساوی تقسیم نمی شود.
اینجا نقطه صفر ِ مرزی تمام ِ دلواپسی هایمان است...
یکبار دلت را به دریا بزن، کویر ِ آرزوهایمان نفس کشیدن را از یاد برده است.
اینبارحرمت ِ سکوت را بشکن...
و گوش ِ خدا را با فریادت کر کن!
ما غرامت ِبغض هایمان را به خدا نمی بخشیم.
کیانی مه


share/bookmark