چرا درد بد بختي ما دوا، نيست ؟
كسي را به خوشبختي هم ،مبتلا نيست!
در اين خانه ،جز بي نوايان نيايند
چرا شهر ما را ،بغير از گدا نيست؟
چرا خانمان ،چاه جادو ندارد؟
مگراز اراضي ملك شما نيست؟
مگر نه كه انسان، همه يك ترازند!
چرا پس النگوي مادر، طلا نيست؟
چرا سفره مان، خالي از بي نيازيست؟
هزار آيه دادي كه بر ما روا نيست
هزاران قسم دادمت، سهم ما كو؟
تو گفتي كه بر كافران، جز بلا نيست!
چه خوانم تو را كين همه اهل كيني!
كه اين دشمني را برايت جلا نيست
يقين دارم اين بار هم نگويم؟!
گمانم كه بالا سر ما خدا نيست.....
کیانی مِه
كسي را به خوشبختي هم ،مبتلا نيست!
در اين خانه ،جز بي نوايان نيايند
چرا شهر ما را ،بغير از گدا نيست؟
چرا خانمان ،چاه جادو ندارد؟
مگراز اراضي ملك شما نيست؟
مگر نه كه انسان، همه يك ترازند!
چرا پس النگوي مادر، طلا نيست؟
چرا سفره مان، خالي از بي نيازيست؟
هزار آيه دادي كه بر ما روا نيست
هزاران قسم دادمت، سهم ما كو؟
تو گفتي كه بر كافران، جز بلا نيست!
چه خوانم تو را كين همه اهل كيني!
كه اين دشمني را برايت جلا نيست
يقين دارم اين بار هم نگويم؟!
گمانم كه بالا سر ما خدا نيست.....
کیانی مِه