تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: این چه بهاریست،که سبزش به فلک می کِشند
Loading...
~-.

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

این چه بهاریست،که سبزش به فلک می کِشند



 این چه بهاریست که گل ازباغ، گریزان شده
 شهربه فرمانبری لشگر دیوان شده
این چه بهاریست که خونآبه روان می کنند
دار،خریدار سر و نام جوانان شده
بر سرهرکوچه اگر ساز و دُهل میزنند
این چه بهاریست که سازش، نیِ سوزان شده
در بر هر باغ وچمن نیست دگر لاله ای
لاله آزاده که عمریست به زندان شده
سفره شادی که روا گشته به هرخانه ای
این چه بهاریست که دعوا به سرِنان شده
خانه، که آباد نشد از سر این نو بهار
وای بر این خانه که بیگانه پرستان شده
نو شده اینبار به خون،جام جمِ روزگار
این چه بهاریست که روزش،شبِ دزدان شده
آتش افروخته درسینه که خاکستر است
سال، که نو گشته و آتشکده ویران شده
این چه بهاریست،که سبزش به فلک می کِشند
سبزدریدند وستم بر تنِ بی جان شده
رسم بهاراست که نا خوانده چو مهمان شود
وای که این شهر، پرازگله گرگان شده
تازه ترازتازه تری نیست در این سال نو
چونکه بهار آمدو گویی که زمستان شده
 کیانی مِه
درود
این چکامه به پایان نرسیده،ولی با این همه بر این شدم تا پیش از نوروز در تارنما بگذارمش.
به یاد همه ایرانیان آزاده ای که سال نو را در بند دیو نژادان و دورازخانواده هستند،بیگمان این بهار،از زمستان هم زمستان تر است.
شاد وسربلند باشید


share/bookmark