تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: ایستاده مردن
Loading...
~-.

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

ایستاده مردن



درود
هر سال که گذر زمان  از زندگانی ام میکاهد،روزگار،مرا یادآورمیشود که چه خوب، پیر شدن را یاد گرفتم،و چه بد، خوب بودن را از یاد برده ام،شاید بازیگر توانایی بودم که اینچنین با شتاب بسیاروزودترازهنگام به پایان راه نزدیک میشوم،ولی دریغ از اینکه خسته شوم و پا پیش بگذارم ودریغ از اینکه آرزوهایم را با نقابی از آنچه که من نیستم ،بپوشانم...
ساده میشود از این صحنه پایین آمدودر گوشه ای نشست ونشست تاایستادگی را ازیاد ببرم،اماهرچه که باخود می اندیشم، میبینم که چگونه بر مزار نیاکانم، شیرها را ایستاده می گذاشتند تا اگر رهگذری دید،بداند که مردی از تیره بختیاری،آرام گرفته است وما رایاد بماند که ایستاده مردن را از یاد نبریم ،پس چه میشود مرا اگر که از این راه کوتاه بیایم وچه می نامند،مرا اگرخموشی را پیشه بگیرم تا در خموشی نمیرم...

شاد و سربلند باشید

share/bookmark