تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: سبز است آیین من و من سبز باور داشتم
Loading...
~-.

۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

سبز است آیین من و من سبز باور داشتم

باور نکن می میرد آن شوری که در سرداشتم

سبزاست آیین من و من سبز باور داشتم


در دست من یک تکه از پیراهن یوسف نبود


لیکن هزاران یوسف گمگشته یاور داشتم


باورنکن خاموش شد، این شعله سوزان شده


خاکسترم، درجان خود طوفان آذر داشتم


تا عرش میرفتم اگر بستند بالم در قفس


شوق پریدن از قفس، بی بال و بی پر داشتم


جا مانده بر لبهای من گر زخمهایی از سکوت


این کهنه زخم خورده را بر جان و پیکر داشتم


سر میشود حتی اگراین قصه با پایان من


باور نکن در یاد خویش، رویای دیگر داشتم


فریادهای خسته ام، میسازد از نو نغمه ای


من این سرود سبز را ناخوانده از بر داشتم


در راه جانکاهم  اگر یک دم مرا یاری کند 


برسرهوای رفتن از این خانِ، آخر داشتم

کیانی مه

share/bookmark