تارنمای کیانی مِه ايرانيَت، رونوشتِ يك نام: گاهی ندا در خون و گاه ستار
Loading...
~-.

۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

گاهی ندا در خون و گاه ستار


در روزگاری بس سیاه و تار
حاکم بجای شیر شد کفتار
بر هر گلو یک تیغ میغرد
گاهی ندا درخون وگاه ستار

ازپنجره خورشید پیدا نیست
دیوار ِاین زندان تا عرش است
هرکوچه میبینی به تن دارد
خون جوانانی که چون فرش است

از فصلها پاییزبرجا ماند
در خاطر ِ دشت سبک بالان
پرواز، یعنی آخرین دیدار
پرواز، یعنی هجرت یاران

چون ارمغان ِ این خزان درد
از این درخت ِ زخم بر پیکر
فرسوده در این سوگ ِ پاییزی
چه نو گلانی که بشد پرپر

از یاد خواهد رفت آزادی
پر میکشد ازبغض ها فریاد
اما نخواهد مرد در باور
بهر ِ وطن باید تن وسرداد

کیانی مه

share/bookmark